۱۳۹۵ فروردین ۲۰, جمعه

پری چهره


ای ترک پریچهره بدین سلسله مویی!
شرط است که دست از من دیوانه بشویی

بر روی نکو این همه آشفته نگردند
سری است در اوصاف تو بیرون ز نکویی

طوبی نشنیدیم بدین سروخرامی!
خورشید ندیدیم بدین سلسله مویی!

ای باد بهاری مگر از گلشن یاری؟
وی نفحهٔ مشکین مگر از طره اویی؟

انفاس بهشتی که چنین روح فزایی؟
یا نکهت اویی که چنین غالیه بویی؟

گر بار دگر سوی عراقت گذر افتد
زنهار که با آن مه بی‌مهر بگویی:

کای جان و دلم سوخته از آتش مهرت!
آگاه نیی از من دلسوخته گویی

بوی جگر سوخته آید به مشامت
هر ذره ز خاک من مسکین که ببویی

در نامه اگر شرح دهم قصه شوقت
کلکم دو زبانی کند و نامه دورویی

در خاک سر کوی تو گم شد دل خواجو
فریاد گر آن گمشده را باز نجویی



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر