چو عشق
را هوس بوسه و کنار بود
که را قرار بود جان؟ که را قرار بود؟
که را قرار بود جان؟ که را قرار بود؟
شکارگاه
بخندد چو شه شکار رود
ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود؟
ولی چه گویی آن دم که شه شکار بود؟
هزار ساغر
می نشکند خمار مرا
دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود
دلم چو مست چنان چشم پرخمار بود
گهی که
خاک شوم، خاک ذرهذره شود
نه ذرهذره من عاشق نگار بود؟
نه ذرهذره من عاشق نگار بود؟
ز هر غبار
که آواز هایوهو شنوی
بدان که ذره من اندر آن غبار بود
بدان که ذره من اندر آن غبار بود
دلم ز آه
شود ساکن و ازو خجلم
اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود
اگر چه آه ز ماه تو شرمسار بود
به از صبوری
اندر زمانه چیزی نیست
ولی نه از تو که صبر از تو سخت عار بود
ولی نه از تو که صبر از تو سخت عار بود
ایا به
خویش فرورفته در غم کاری
تو تا برون نروی، از میان چه کار بود؟
تو تا برون نروی، از میان چه کار بود؟
برو تو
بازده اندیشه را بدو که بداد
به شه نگر، نه به اندیشه کان نثار بود
به شه نگر، نه به اندیشه کان نثار بود
چو تو نگویی، گفت تو
گفت او باشد
چو تو نبافی، بافنده کردگار بود
چو تو نبافی، بافنده کردگار بود
از دیوان کبیر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر