۱۳۹۵ خرداد ۶, پنجشنبه

فسخ عزایم و نقض ها جهت با خبر کردن آدمی را از آن که مالک و قاهر اوست و...


عزم ها و قصدها در ماجرا
گاه گاهی راست می‌آید تو را

تا به طمع آن دلت نیت کند
بار دیگر نیتت را بشکند

ور به کلی بی‌مرادت داشتی
دل شدی نومید، امل کی کاشتی؟

ور بکاریدی امل از عوریش
کی شدی پیدا برو مقهوریش؟

عاشقان از بی‌مرادی های خویش
باخبر گشتند از مولای خویش

بی‌مرادی شد قلاووز بهشت
حفت الجنه شنو ای خوش سرشت!

که مراداتت همه اشکسته‌پاست
پس کسی باشد که کام او رواست؟

پس شدند اشکسته‌اش آن صادقان
لیک کو خود آن شکست عاشقان؟

عاقلان اشکسته‌اش از اضطرار
عاشقان اشکسته با صد اختیار

عاقلانش بندگان بندی‌اند
عاشقانش شکری و قندی‌اند

ائتیا کرها مهار عاقلان
ائتیا طوعا بهار بیدلان

مولانا


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر