جهد میکن تا توانی ای کیا!
در طریق انبیا و اولیا
با قضا پنجه زدن نبود جهاد
زان که این را هم قضا بر ما نهاد
کافرم من گر زیان کردست کس
در ره ایمان و طاعت یک نفس
سر شکسته نیست این سر را مبند
یک دو روزک جهد کن، باقی بخند
بد محالی جست کاو دنیا بجست
نیک حالی جست کاو عقبی بجست
مکرها در کسب دنیا باردست
مکرها در ترک دنیا واردست
مکر آن باشد که زندان حفره کرد
آن که حفره بست، آن مکری است سرد
این جهان زندان و ما زندانیان
حفرهکن زندان و خود را وا رهان
چیست دنیا؟ از خدا غافل بدن
نه قماش و نقده و میزان و زن
مال را کز بهر دین باشی حمول
نعم مال صالح خواندش رسول
آب در کشتی هلاک کشتی است
آب اندر زیر کشتی پشتی است
چون که مال و ملک را از دل براند
زان سلیمان خویش جز مسکین نخواند
کوزهٔ سربسته اندر آب زفت
از دل پر باد، فوق آب رفت
باد درویشی چو در باطن بود
بر سر آب جهان ساکن بود
گر چه جملهٔ این جهان ملک وی است
ملک در چشم دل او لاشی است
پس دهان دل ببند و مهر کن
پر کنش از باد کبر من لدن
جهد حق است و دوا حق است و درد
منکر اندر نفی جهدش جهد کرد
مولانا جلال الدین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر