عاقبت روزی مرا بشکستی
و دیدی
بت شکستن هم برایت کار سختی نیست
بت شکستن هم برایت کار سختی نیست
بر زمینم کوفتی و هی
زدی پینه
جای یک جای سلامت در دلم خالی ست
جای یک جای سلامت در دلم خالی ست
روزگاری من خدایت بودم
و امروز
عار می آید که حتی بنده ام خوانی
عار می آید که حتی بنده ام خوانی
عهد کردی بشکنی عهدم
و من افسوس
نیک می دانم که بر این عهد می مانی
نیک می دانم که بر این عهد می مانی
بنده ای و ساده ای و
ریز می بینم
هم تو را، هم هر که کفرم گاه می گوید
هم تو را، هم هر که کفرم گاه می گوید
ما بفرمودیم باشی و کنون
هستی
کوه حتی هر کجا گوییم می روید
کوه حتی هر کجا گوییم می روید
ما خدایانیم و رحمت در
سرشت ما
از ترحم چند روزی در امان باشی
از ترحم چند روزی در امان باشی
گر سر انگشتی نشان گیرد
زمن جلاد
در دمی می میری و از خویش می پاشی
شاهکار بینش پژوه
در دمی می میری و از خویش می پاشی
شاهکار بینش پژوه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر