۱۳۹۵ فروردین ۱, یکشنبه

خوی بهار


خوی بد دارم، ملولم، تو مرا معذور دار
خوی من کی خوش شود بی‌روی خوبت ای نگار؟

بی‌تو هستم چون زمستان، خلق از من در عذاب
با تو هستم چون گلستان خوی من، خوی بهار

بی‌تو بی‌عقلم، ملولم، هرچه گویم کژ بود
من خجل از عقل و عقل از نور رویت شرمسار

آب بد را چیست درمان؟ باز در جیحون شدن
خوی بد را چیست درمان؟ بازدیدن روی یار

آب جان محبوس می‌بینم در این گرداب تن
خاک را بر می‌کنم تا ره کنم سوی بحار

شربتی داری که پنهانی به نومیدان دهی
تا فغان در ناورد از حسرتش امیدوار

چشم خود ای دل ز دلبر تا توانی برمگیر
گر ز تو گیرد کناره، ور تو را گیرد کنار

غزل مولانا


http://www.hercampus.com/sites/default/files/2015/02/10/static1.squarespace.png

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر