۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

افسون گل سرخ

...پرده را برداریم :
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که می خواهد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیز بنویسد
به خیابان برود

ساده باشیم
ساده باشیم، چه در باجه یک بانک، چه در زیر درخت

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم

پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم و سر خوان برویم
صبح ها وقتی خورشید در می آید، متولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی ادراک فضا، رنگ، صدا، پنجره، گل نم بزنیم

آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار، از پشه، از تابستان
روی پای تر باران به بلندای محبت برویم
در به روی بشر و نور و گیاه و حشره باز کنیم

کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم.

 سهراب سپهری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر